ارزيابي امنيتي آغاز تهاجم هوايي امريکا به شمال عراق

برخي طراحي ها البته غلط از آب در مي آيد و شکست مي خورد، يا طراحي هاي رقيب بر آن غلبه مي کند، ولي اين امر، تغييري در اينکه نوعي نبرد طراحي ها اکنون در منطقه خاورميانه بويژه در اطراف ايران در جريان است ايجاد نمي کند.
آغاز حملات هوايي امريکا به شمال عراق از روز پنج شنبه نشان دهنده آن است که امريکايي ها نمي خواهند ابتکار عمل را در اين محيط به شدت سيال از دست بدهند. آيا اين بخشي از طراحي پيشيني آنها بوده است؟ به اين پرسش در نوشته اي ديگر پاسخ خواهيم داد.
اکنون سوال اين است: آيا حمله هوايي محدود به شمال عراق مي تواند ابتکار عمل از دست رفته را به امريکا بازگرداند؟
1- از همان روز نخست که فتنه داعش در عراق آغاز شد روشن بود که امريکا مجبور به مداخله است. اين اجبار منافاتي با اين پيش فرض که امريکا از آغاز تهاجم داعش به شمال عراق با خبر بوده ندارد بلکه مويد آن است. سرويس هاي امريکا و اسراييل، در آن روز نخست که داعش را مهيا کرده و به سمت عراق فرستادند تصور مي کردند قادر خواهند بود اين پديده را همانطور که بوجود آورده اند تا انتها کنترل کنند.
هدفي که امريکا براي داعش معين –و در ستاد اردن به آن تفهيم کرده بود- اين بود که با فشار به بغداد، آن را وادار به پذيرش تغييرات سياسي مدنظر امريکا بکند، تغييراتي که فراموش کردن و ناديده گرفتن الزامات انتخابات اخير عراق و راي مردم در آن، از جمله آنها بود.
آنچه امريکا محاسبه نکرده بود –درست مانند سوريه- اين بود که به هيچ وجه قادر به کنترل پديده وحشي تکفيري گري نخواهد بود؛ و شايد بتواند با استفاده از آنها بر نظم سياسي بغداد اثر بگذارد، ولي زماني نخواهد گذاشت که آنان خود بدل به تهديدي بزرگ براي نظم سياسي منطقه مي شوند.
اين دقيقا همان اتفاقي بود که در سوريه هم رخ داد. امريکا تکفيري ها را پر و بال داد تا اسد را از سر راه برداشته و محوز مقاومت را تضعيف کند اما نتيجه اين بود که اسد بر جاي خود ماند، سهل است، تکفيري ها خود به يک پديده امنيتي غير قابل مهار تبديل شدند.
2- اکنون امريکا آشکارا در بازي که خود تدارک ديده در حال باختن است. فشار داعش نظم سياسي مستقر در بغداد را به هم ريخته ولي مطلقا آن را به سمت و سوي مدنظر امريکا سوق نداده است.
اما شکست بزرگتر براي امريکا در بغداد نيست بلکه در شمال عراق است جايي که امريکايي ها تصور مي کردند از فتنه داعش برکنار خواهد ماند اما اکنون در عمق آن قرار گرفته است. مسعود بارزاني با همراه شدن با طراحي امريکا، اسراييل و ترکيه در شمال عراق خطاي فاحشي مرتکب شد.
بارزاني تصور مي کرد با استقرار داعش در صلاح الدين، الانبار و نينوا، نوعي منطقه حائل ميان کردستان و حکومت مرکزي عراق بوجود خواهد آمد و همين به او امکان خواهد داد پروژه تجزيه را کليد بزند.
غيبت جلال طالباني از کردستان، آغاز فروش نفت به ترکيه و اسراييل و افزايش تعداد پيشمرگه به بيش از 50 هزار نفر، مقدماتي بود که بارزاني تصور مي کرد مي توان کشور مستقل کردستان را در زماني کوتاه از آن نتيجه بگيرد. اما خيلي زود روشن شد داستان در جهتي ديگر در حال پيش رفتن است.
داعش در مرزي به وسعت بيش از 1000 کيلومتر با کردستان مستقر شد و کشورهايي مانند ترکيه هم که به بارزاني وعده استقلال داده بودند، در يک صبح تا شام وعده خويش را پس گرفتند.
عملا، پس از حدود يک ماه آنچه کردستان به دست آورد اين بود که اتحاد خود با شيعه را از دست داد اما نه حکومت مستقل به دست آورد و نه حتي به گسترش سرزميني که مدنظر داشت دست يافت.
3- آغاز حرکت داعش به سمت اربيل، معادله را به طو رکامل دگرگون کرد. کردستان عراق بي آنکه آمادگي کامل را داشته باشد با تهديدي مواجه شد که آن را پيش بيني نکرده بود. داعش که دريافته بود نمي تواند به سمت جنوب پيش روي کند، تصميم گرفت شانس خود را با حمله کردستان بيازمايد. در خطر قرار گرفتن کردستان امريکا را مجبور به مداخله کرد چرا که کناره گيري از اين صحنه، در حالي که بغداد از دست امريکا خارج شده، کردستان را هم درصف کساني قرار مي داد که امريکا را خائن و غير قابل اعتماد مي دانند و به اين ترتيب، امريکا همه سرمايه سياسي خود در عراق را از دست مي داد.
4- حملات نصفه و نيمه امريکا به داعش قبل از هر چيز نشان دهنده اين است که نابود کردن داعش بخشي از راهبرد امريکا نيست. امريکايي ها براي تکميل طراحي که به همراه اسراييل براي منطقه کرده اند به داعش نياز دارند. مهم تر از اين، وارد کردن ضربه کاري به داعش ممکن نيست مگر اينکه دامنه نبرد به سوريه هم کشيده شود.
در اين صورت، امريکا ناچار خواهد بود با اسد در يک جبهه ايستاده و بجنگد و اين يعني شکست راهبرد 3 ساله امريکا در سوريه.
يکي از مهم ترين مشکلات سبک جديد مداخله امريکا اين است که نيروي هوايي اساسا بايد به اطلاعات نيروي طميني تکيه کند ولي امريکا در عراق هيچ نيروي زميني رزمي يا شناسايي ندارد و کادرهاي مستقر در اربيل يا عراق هم اطلاعاتي بسيار محدود و عموما غير عملياتي جمع آوري کرده اند. در نتيجه يا امريکا بايد به حملاتي کور بسنده کند و يا اينکه به اطلاعات زميني اطمينان کند که به آن تعلق ندارد.
در اين صورت، همانطور که ويليام کوهن زماني گفته، امريکا بدل به نيروي هوايي طرفي خواهد شد که اطلاعات لازم را براي آن تامين مي کند. موضوع جدي تر اين است که داعش اساسا يک گروه چريکي و نامنظم است و در نتيجه مهار آن جز با حضور روي زمين و جنگيدن رودر رو ممکن نيست.
اين موضوع هم ايجاب مي کند که يا اوباما استراتژي اعلامي خود در وست پوينت را کنار بگذارد و وارد نبرد زميني شود و يا اينکه بپذيرد در نبرد عليه داعش نقشي درجه 2 دارد و نيروهاي متحد ايران که روي زمين در حال نبرد هستند، شرايط نهايي را تامين مي کنند.
اين مباحث کم و بيش روشن مي کند که مشکلات تاکتيکي و عملياتي جدي پيش روي مدل فعلي امريکا براي مداخله در عراق وجود دارد و اين مداخله بيش از آنکه واقعا مهم باشد، در رسانه ها بزرگنمايي شده است.

*مهدي محمدي


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: سیاسی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 22 مرداد 1393برچسب:, | 19:6 | نویسنده : valeh |
.: Weblog Themes By BlackSkin :.